برف
برف نو، برف نو ، سلام ، سلام !
بنشین ، خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی – ای امید سپید! –
همه آلودگی است این ایام
راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
اشک واری ست می کشد لب خند
ننگ واری ست می تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش هم رنگ می زند رسام
مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام !
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام !
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام ...
خام سوزیم ، الغرض، بدرود!
تو فرود آی ، برف تازه ، سلام !
الف- بامداد ( از دفتر باغ آینه )
* کلیپ زیبای این شعر را با صدای شاعر در اینجا ببینید.
وقتی مردمان خوی حاکمان گیرند
تقریبا می توانم بگویم که همه گاه این گونه است در جوامع بسته با سیستمهای توتالیتر. خوب طبیعی است البته وقتی که گفتگو از بالای هرم آغاز می شود(Downward communication) و وقتی به آن پایین میرسد اساسا تغییر ماهیت داده است.
و به همین منوال است برداشتها و دیدگاهها که حقیقتا در چنین جوامعی مسری است و البته تا حد زیادی ناخودآگاه.یعنی مردمان آنگونه رفتار می کنند که با آنها رفتار می شود و اغلب از آن شکایت دارند.نمی خواهم از لغات کثیفی مثل " حرکت خزنده " استفاده کنم که آدم را یاد کلیشه های مضحک برای انگ های سیاسی می اندازد؛ شاید همان تعبیر ناخودآگاه مناسب تر باشد.
یک مثال می زنم که گرچه ممکن است به نظر سبک بیاید اما قضیه را روشن می کند.چند وقت پیش در سایتهای ایرانی خواندم که مهران مدیری سریال جدیدی شروع کرده با نام " شبهای برره " . با کار مدیری از سالها قبل آشنا بودم که به گمانم باز می گردد به سالهای هفتاد و یک یا دو.خوب برای من نه امکان دیدن سریال وجود داشت و نه وقتم اجازه می داد تا آنکه دیدم خبرگزاری رویترز در موردش گزارشی چاپ کرده و خلاصه سیل جوکها و لطیفه های مربوط به این سریال که از ایران می رسید.این بود که به مدد وب سایتی که سریال مذکور را عرضه کرده موفق به دیدن بعضی از قسمتهایش شدم.کلا برای ما خارج نشینها خالی از لطف نیست با تمام ضعفها و مشکلاتش.
قصدم این نیست که به نقد این سریال طنز بپردازم. آنچه می خواهم بگویم نحوۀ نقد عامه مردم است که نشان از خلق و خوی دیکتاتور منشی جا افتاده دارد.می دیدم مصاحبه ها را با مردم کوچه و خیابان که بعضی راضی بودند و بعضی نا راضی. تا اینجا همه چیز طبیعی است ، اما مشکل از آنجا شروع می شود که ناراضیها پیشنهاد متوقف شدن برنامه را می دادند.
کمی تامل کنید. این یک مساله عادی نیست. اصلا با سریال مذکور هم کاری ندارم. این یک فرهنگ است، یک فرهنگ فراگیر در آن جامعه." اگر چیزی را نپسندیدی ، باید جلوی دیگران را هم بگیری". باور کنید که شنیدن این از زبان مردم عادی خیلی خطرناک است. اینها هنوز هیچ کاره هستند و این می گویند، اگر قیچی دستشان بیفتد روی هر چه سانسورچی است سفید می کنند.در انگلستان، جایی که من هستم، مردم دربارۀ برنامه های تلویزیون طبیعتا نظرات مختلفی دارند. اما اگر برنامه ای را نپسندند ، حداکثر این است که کانال تلویزیون را عوض می کنند یا نهایتا تلویزیونشان را خاموش می کنند.از هیچ کس نشنیده ام که بگوید مثلا باید جلوی پخش فلان برنامه را گرفت.
بحثم کلا نه در مورد فیلم است ، نه مصاحبه ، نه طنز تلویزیونی؛ صرفا مثالی زدم.موضوع سرایت خلق و خوی تمامیت خواهی است به صورت نا دانسته. انگار درون هر کداممان یک جانور خودخواه متکبر دیکتاتور پفیوز ، فرض بگیرید بشار اسد به عنوان مثال، در حال رشد کردن است.
کابوس نگار اقلیمی – لندن