اجازه به گنجی

با توجه به استقبال چشمگیر هموطنان خارج از اکبر گنجی و رنج شش ساله اش، پیشنهاد می کنم هر کس از این به بعد به فکر مبارزه در راه آزادی و دموکراسی افتاد، از افراد و گروههای ذیل در ابتدا کسب اجازه نموده از آنها قول عدم لجن پراکنی بگیرد.

1- راست های نوستالژیک که اکبر گنجی حق آنها را خورد و نگذاشت در نظام شاهنشاهی به وزارت و صدارت برسند.

2- چپ های فناتیک که اکبر گنجی با حمایتش از دموکراسی دل آنها و کلیه عاشقان دیکتاتوری پرولتاریا را شکست و مرحوم استالین را در گور لرزاند.

3- اعضای محترم حزب کمونیست کارگری که متانت گنجی باعث شد که در لندن نتوانند مانند برلین شلوارشان را در بیاورند و آلت تناسلیشان را جلوی دوربین بگیرند.

4- جبهه مشارکت و شامورتی های ذی ربط که معتقدند در ایران چیزی به اسم انتخابات آزاد وجود دارد و انتخاب شدن حسن و حسین و تقی و نقی در اصل موضوع خیلی تاثیر دارد.

5- لائیک های ضد دین که باور دارند اکبر گنجی یا هر آزادیخواه دیگری حق ندارد به هیچ چیز معتقد باشد و باید به تمام ادیان به صورت شفاف توهین کند.

6- عباس عبدی و کلیه کسانی که به بالا رفتن از دیوار و تسخیر اماکن مختلف عادت دارند.

7- اتحادیه فمنیست ها که اکبر گنجی را به خاطر زن نبودن مستوجب داغ و درفش می دانند.

8- سلطنت طلبهایی که معتقدند حضور گنجی و هر مبارز دیگر باعث کمرنگ شدن کاندیدای مورد نظر آنها می شود.

9- مجاهدین خلق که مریم خانم اجازه نداده که از گنجی خوششان بیاید چون گنجی گستاخانه در برابر صدام جنگیده است.

10- بنیادگرایان اسلامی که گنجی با ترویج عقیدۀ سکولاریسم و جدایی دین از دولت، به اعتقادات راسخ آنها توهین کرده است.

11- محجبه هایی که گنجی با بیان " آزادی مطلق زنان و مردان در انتخاب نوع پوشش" حال آنها را گرفته است.

12- ملیون دو آتشه که معتقدند گنجی حق نداشت در مورد حقوق انسانها به صورت جامع حرف بزند.

13- خارجیهایی که معتقدند گنجی حق نداشت مردم ایران را لایق ترین مردم منطقه برای بدست آوردن دموکراسی بخواند.

14- چاقهایی که معتقدند گنجی یک آدم تپل بوده و با ترفند اعتصاب غذا خودش را لاغر کرده.

15- لاغرهایی که گنجی را قبول ندارند چون یک روزی چاق بوده.

16- شعرایی که گنجی با نمردنش در زندان باعث شد مراثیشان روی دستشان باد کند.

17- آزادیخواهانی که معتقدند هیچ کس دیگر به غیر از آنها حق ندارد آزادیخواه باشد.

18- کیهان و متعلقات (بدون شرح)

19- اتحادیه وبلاگ نویسان همه چیز دان و هودر

20- لس آنجلسی ها که معتقدند گنجی با نامردی تمام باعث شد تا آمریکا ، ایران را با خاک یکسان نکند.

21- منطقیون که می پرسند چرا گنجی به جای شش سال، شانزده سال توی زندان نماند و اگر خیلی راست می گوید چرا سرش را نبریدند بگذارند روی سینه اش و بعد جسدش را تکه تکه کنند و بسوزانند و خاکسترش را به باد بدهند؟ هر وقت این کارها را با او کردند ، آن وقت بیاید مدعی بشود.

22- کسانی که معتقدند همه ش تقصیر گنجی است .

23- مارکسیست هایی که می گویند گنجی پایش را از گلیمش درازتر کرده و می خواهد جای لنین را بگیرد.

24- پیروان راسخ مرحوم پول پوت که می گویند گنجی بیخود می کند با خونریزی مخالف است.

25- مشکل گشایانی که می گویند گنجی حق ندارد برای آزادی زندانیان سیاسی اعتصاب غذا کند .

26- حسن نصرالله ، چون گنجی در تجهیز حزب الله لبنان هیچ نقشی نداشت.

27- سازمان ترافیک که عقیده دارد اگر تقصیر گنجی نیست پس اینهمه راه بندان به خاطر چیست؟

28- انجمن زنان استکهلم که بر این باورند که گنجی می بایست در کنفرانس دموکراسی خواهی ایران ، در مورد ختنۀ دختران در بعضی از کشورهای آفریقایی هم سخن می گفت ولی خائنانه این موضوع را زیر سبیلی رد کرد.

29- شاخۀ تحلیلگر اتحادیۀ جیب برهای سه راه آذری که معتقدند : اینم از خودشونه تو نمیری !

30- دکتر رضا براهنی که احتمالا گنجی را به علت مخالفت با تجزیه ایران و جدایی آذربایجان، وطن فروش می داند.

31- روشنفکران تورنتو و لس آنجلس و لندن و پاریس که بیشتر معتقد به بالا رفتن پاینت آبجو و آروغ زدن بانضمام چند فحش آبدار به نظام هستند و راه اکبر گنجی را کج راهه می دانند.

32- کابوس نگار اقلیمی که می گوید چرا گنجی در سخنرانیهای رسمی اش از من هزار بار سپاسگزاری نکرد.


دوستان این لیست کامل شدنی نیست . حداقل اینکه من از عهده اش بر نیامدم. اگر چنانچه گروهها و افراد دیگری را می شناسید که یک داوطلب آزادیخواهی در ایران موظف است از آنها پیش از شروع مبارزاتش ، رخصت بطلبد معرفی کنید.
ما باید این کار را با جدیت ادامه دهیم و به گنجی ها بفهمانیم که نمی توانند با زندان رفتن و زجر کشیدن به دنبال تحقق دموکراسی در ایران باشند. ما باید به آنها ثابت کنیم که نخواهیم گذاشت با اعتصاب غذا توجه جهانیان را به وضع حقوق بشر در ایران معطوف کنند. گنجی ها باید بابت از خودگذشتن ، شکنجه ، زندان و دردهایی که همسر و فرزندانشان کشیده اند از ما میلیونها بار پوزش بطلبند.
کابوس نگار اقلیمی - لندن
معنای عوارض جانبی
از حرف خبرنگار کانال آی- تی- وی – وان انگلیس خیلی خوشم آمد. بعد از گزارش مفصل از حملات سنگین اسرائیل به جنوب لبنان با گوینده ای در خود اسرائیل از طریق رلۀ تلویزیونی ارتباط برقرار کردند.

پرسید که به چه دلیل بجای حملۀ مستقیم به مواضع حزب الله ، مردم بی دفاع لبنان را قتل عام می کنید. آمار جالبی هم از تعداد کشته شدگان داد که الان رقمش یادم نیست ولی گفت که چیزی بیش از نود درصد آنها مردم عادی بوده اند.
گویندۀ اسرائیلی که انگلیسی را با لهجۀ عبری حرف می زد پاسخ داد که این آمار شما کذب است و آنها که کشته شدند اعضای حزب الله هستند.

خبرنگار انگلیسی پرسید : یعنی کودکانی را هم که کشتید، عضو حزب الله بودند؟

زبان یارو بند آمد و بعد از تته پته گفت : ما به خاطر این مساُله متاُسفیم و سعی می کنیم که حمله عوارض جانبی (!!!) زیادی نداشته باشد.
پا توی کفش خبرنگاران
وبلاگ بی بی سی فارسی به گزارشی که از دیدار با گنجی در سوآس داده بودم ، لینک داده و آنگونه که نوشته ما را خجالت زده کرده. من این را به فال نیک می گیرم ضمن اینکه حواسم هم هست که پا توی کفش خبرنگاران نکنم.
هنگام برگشتن از جلسۀ مذکور، با یکی از دست اندرکاران صدای آمریکا ، اتفاقا هم مسیر شدیم. علیرغم اینکه از دست اندر کاران فنی بود ، آنقدر به مسایل اشراف داشت و آنقدر خوب تحلیل می کرد که واقعا لذت بردم. به خودم گفتم ای کاش سیاسی نویسان و سیاسیون در صدی از متانت و خرد ورزی این هموطن نصیبشان شده بود.
حیف از یک جلسۀ بحث و گفتگو که سامانش به دست اجامر و اوباش ، بر هم خورد. فکر می کنم آموختن آداب گفتگو و انس گرفتن با آن برای ما از نان شب واجبتر باشد.
می ماند آنهایی که اصلا نه منطق دارند ، نه واژۀ منطق را می شناسند و نه اساسا به منظور گفتگوی منطقی وارد میدان شده اند. کسانی که با هدف برهم زدن جلسات شرکت می کنند و ماهیتا هیچ تفاوتی با الله کرم و ده نمکی ندارند. با اینها باید چه کرد؟
این مساله را بعدا خواهم شکافت.
کابوس نگار اقلیمی - لندن
گنه کرد در بلخ آهنگری ...
پولش را از شکم مردم ایران میزنند و به حزب الله لبنان می دهند. حسن نصرالله نادان دو تا سرباز دون پایۀ اسرائیلی را به گروگان می گیرد. اسرائیل برای تلافی مردم عادی و بی گناه فلسطین و جنوب لبنان را قتل عام می کند.
لطفا پیدا کنید پرتقال فروش را!
دیدار با گنجی در لندن
از ایستگاه متروی راسل سکوئر که بیرون می آیم ، عطا الله مهاجرانی را می بینم که با دو نفر گرم صحبت است. رد می شوم و به سمت سالن سوآس دانشگاه لندن قدم می زنم. جلسه بسیار شلوغ است و سالن گنجایش این جمعیت را ندارد. همۀ صندلی ها پر هستند. شانس می آورم و یک جا گیرم می آید.
مسعود بهنود و ابراهیم نبوی نزدیک به انتهای سالن نشسته اند. فرخ نگهدار که طبق معمول سر جایش بند نمی شود و این طرف و آن طرف می رود. شهران طبری و سایر خبرنگاران هم آن جلو هستند.
مطمئن هستم که اوباش همیشگی هم در سالن هستند و به موقع دست به کار خواهند شد.
سرود " ای ایران" را پخش می کنند، اجرای گروه کر و نه اجرای غلامحسین خان بنان را. همه به پا می خیزند و یک صدا سرود می خوانند.
گنجی که با آن جثۀ کوچکش ظاهر می شود ، جمعیت دوباره می ایستند و کف می زنند. خاضعانه تشکر می کند و می نشیند. نگرانم که از جانب سلطنت طلبها و مجاهدین سوء قصدی به گنجی شود که خوشبختانه نمی شود.
کلیپی را پخش می کنند از تصاویر روزهای اعتصاب غذای گنجی و صدای مادرانۀ سیمین بهبهانی که غزلی را که برای گنجی سروده ، دکلمه می کند. گنجی را زیر چشمی نگاه می کنم سرش را پایین انداخته و ساکت است.
کلیپ بسیار مرا تحت تاثیر قرار می دهد و شاید دیگران را هم. آنقدر هست که اشک پیرمرد کناردستی ام را می بینم.
ابراهیم نبوی که پشت تریبون قرار می گیرد ، فضا عوض می شود. جو سنگین سالن جایش را به خنده و لودگی می دهد. کوتاه صحبت می کند و با گنجی شوخی می کند. چند متلک هم بار بهنود و نوری زاده می کند.
نوبت به گنجی می رسد. سخنرانیش را نمی خواهم اینجا نقل کنم چرا که خبرگزاریها بسیار دقیقتر خواهند نوشت.

اعتصاب غذا را از امروز مقابل بی بی سی شروع کرده و فردا در نیویورک ادامه خواهد داد. سخنانش را همزمان یک نفر ترجمه و تایپ می کند که بر روی اسکرین بزرگ نمایش داده می شود تا خارجیها هم متوجه شوند.
مجریان برنامه بر جو مسلط نیستند و می دانم که چه پیش خواهد آمد. تا نوبت به پرسش و پاسخ می رسد، سر و کلۀ اراذل و اوباش حزب کمونیست کارگری و سلطنت طلبها از میان جمعیت پیدا می شود. وارد جزئیات نمی شوم فقط در این حد می گویم که همانطور که انتظار می رفت ، جلسه را با فحاشی و عربده کشی به گند می کشند. مجری برنامه هم بسیار ضعیف است و کنترل جلسه از دستش خارج.
مردم دخالت می کنند و جلسه هر طور که هست ادامه پیدا می کند البته در تشنج و فحش و فضیحت. یکی از پرسشگران که خود را در پرچم ایران پیچیده ، قرآن را پاره می کند و به روی میز گنجی پرتابش می کند.
دیگری به گنجی فحش می دهد و دیگری و دیگری. این میان فقط یک نفر سوال می پرسد و گنجی هم پاسخ می دهد. کاملا به خود مسلط است و با آرامش جواب همه را می دهد. از منشور جهانی حقوق بشربدون هیچ قید و شرط می گوید و از اینکه دین باید کاملا از حوزۀ سیاست خارج شود و به امری فردی بدل گردد. از حق برابر زن و مرد می گوید و از مفهوم خالص دموکراسی. دختر محجبه ای که احتمال می دهم عرب باشد و به انگلیسی سوال می کند، می پرسد آقای گنجی! شما به دنبال چه نوع حقوق بشری هستید؟ آیا می خواهید به دموکراسی انگلیسی و آمریکایی برسید که با چاپ مجلات پرنوگرافی حق من محجبۀ مسلمان را ضایع می کنند؟
گنجی در جواب می گوید دموکراسی و حقوق بشر یک چیز است و غربی و شرقی و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. پوشش هر زنی هم به خودش مربوط است و حق هیچ کس نیست که برای دیگری تکلیف تعیین کند. هر کس در انتخاب نوع پوشش خود آزاد است.
به نظرم می آید که دختر خانم محجبه از جواب گنجی خوشش نمی آید. و بالاخره که جلسه به پایان می رسد در حالی که اوباش مذکور همچنان گرم عربده کشی هستند.
یک خانم سلطنت طلب دو آتشه از فرط غضب به یک پیرزن انگلیسی که برای گنجی کف می زند ، مشت می زند و کلی طول می کشد که من در آن شلوغی برای پیرزن کتک خورده علت ضربه را تشریح کنم و به جای آن خانم وحشی از او معذرت بخواهم که کمی آبروی ریختۀ جماعت ایرانی را جمع و جور کرده باشم.

بیرون از سالن هم درگیری ها ادامه دارد و دو نفر هم به جان من می افتند که به زحمت از دستشان خلاص می شوم.
با ابراهیم نبوی خوش و بشی می کنیم و یک مطلب جدی را به او متذکر می شوم که طبیعتا به شوخی می گیرد و می گوید این بحث به جایی نمی رسد.
آخر سر هم با گنجی کپ کوتاهی می زنم و ماجرای سخنرانیش در دانشگاه خواجه نصیر را به یادش می آورم و کمی می خندیم . یک دختر آفریقایی هم آمده که اسطورۀ مقاومت ایرانی را از نزدیک ببیند و می گوید که این یک لحظۀ فراموش نشدنی در زندگیش است که اکبر گنجی را از نزدیک ملاقات کرده است و ( البته در کنارش موفق به مشاهدۀ حرکات متمدنانۀ هموطنان هم شد).
خانمی فریاد می زد که گنجی باید اعدام شود. پرسیدم چرا؟ گفت چون من بیست و هفت سال است که خارج از کشور هستم. پرسیدم این به گنجی چه ربطی دارد. گفت همینها بودند که کلی آدم کشتند، همینها بودند که کلی آدم را آواره کردند. گفتم مدرکی هم داری که گنجی در این قضایا دست داشته؟ در حالی که با تمام قوا جیغ می کشید و خون توی صورتش جمع شده بود گفت : بله که مدرک دارم . مدرکش خود من که بیست و هفت سال است خارج هستم. اصلا فارسی من خیلی از فارسی گنجی بهتر است و تپق هم نمی زنم، پدرم هم اصلا دزدی نکرده بود، بهش تهمت زدند . اصلا همین خود تو.... تو هم باید اعدام بشوی ....
شانس آوردم که طناب با خودش نیاورده بود و گرنه الان مشغول نوشتن وبلاگم نبودم.
بعدا در این باب بیشتر خواهم نوشت.