غزل بانو


من با صدای تو می خوانم ، در اوج آبی باورها
دارد ترانۀ پروازم تحریر بال کبوترها

من در هوای تو می رقصم با موج دامن پر پولک
رقصی چنان که تو را آید یاد از نسیم و صنوبرها

من در وفای تو می بینم تصویر سبزی بالم را
چون طوطیک که در آیینه نقش چمن کشد از پرها

من در خطوط تو می جویم پرچین امن حمایت را
تا بی امان نگذارد کس پا بر طراوت شبدرها

من درضمیرتو می رویم:آن پیچکم که به سر سبزی
افشانده خرمن گیسو را بر بام و تارم و سردرها

من با زبان تو می سوزم: آری، تو شعله و من شمعم
در من تجلی پر اشکت پیچیده رشتۀ گوهرها

من با امید تو می سازم کاخی به وسعت آزادی
سرکردگان و فرودستان در آن نشسته برابرها

تنها صنوبر پاییزم ، عریان و سر به شفق سوده
گویی سخاوت رگهایم خون وام داده به مرمر ها

سیمین بهبهانی
بهمن 66
آخ! منو کشتی سید حسن!












ای عاشقان ! اندوه لبنان کشت ما را

عکس سمت راست سیدحسن نصرالله است که نیاز به معرفی ندارد و دست چپی یکی از عکسهای شوی ساحلی بیکینی در لبنان می باشد. آخ ! شرمنده ، اشتباه شد. دست چپ و راستم را گم کردم ، بسکه شبیهند لامروت ها!
من عقیده دارم که زیارت لبنان به هر مرد مسلمان انقلابی واجب است. این آقای سمت چپی حدود دو سال پیش دو تا سرباز اسرائیلی را گروگان گرفت و این باعث شد که اسرائیل خاک بیروت را شخم بزند. حیف نیست شما را به خدا؟!
حالا اینها به کنار ! من نگرانم که این وسط موشک شهاب 3 به جای اینکه به اسرائیل بخورد، با اندکی خطای طبیعی در سینوس زاویۀ پرتاب ، صاف بخورد وسط لبنان. حالا اگر به آن دست چپی بخورد، جهنم ! ولی ... .
حیلت رها کن عاشقا
گاهی البته می شود اندکی صفا کرد و به گور پدر دنیا هم خندید. دستمایه اش می تواند یک ساغر مینایی باشد یا ساز سحرآمیز مسعود شعاری که سه تار را دیگرگونه می نوازد و می بردت به دنیایی دیگر.



برچسب‌ها:

دو صادق
توی همین وبگردیهای روزانه برخوردم به عکسی در وبلاگ مهستی شاهرخی که انصافا از هزاران عکس دیگر برایم دیدنی تر بود. عکس دو صادق. هدایت و چوبک نویسندگان بزرگ و جریان ساز ادبیات معاصرمان ، حتی اگر کتابهایشان بعد از گذشت چندین دهه همچنان در توقیف حکومتی به سر ببرند. عکس را اینجا هم گذاشتم تا افراد بیشتری ببینندش. فکر می کنید مربوط به چند سال پیش است و عکس با چه دوربینی برداشته شده است؟
صادق هدایت و صادق چوبک

برچسب‌ها:

مدتی این مثنوی تاخیر شد
به قول مولانا، مدتی این مثنوی تاخیر شد.
به هزار و یک دلیل که راستش نه در حوصلۀ شماست و نه خودم ، مدتی اینجا به روز نشد. چیز مهمی هم نیست. حالا آمده ام کرکره ها را بالا بزنم. کمکی گردگیری لازم دارد.