این کارتون مانا نیستانی را که دیدم یاد این لطیفه عبید زاکانی افتادم :
" قزوینی به جنگ شیر می رفت. نعره و تیز می داد. گفتند: نعره چرا می زنی؟ گفت: تا شیر بترسد. گفتند: تیز چرا می دهی؟ گفت : من نیز می ترسم."
حالا کشف و تفسیر ارتباط آن شکارچی شیر و این کارتون و تیز و نعره و آسمان و ریسمان و باقی قضایا با خودتان!