گفتمان بدهی محور
من با گفتمان بدهکارانه که این روزها طرفداران شرکت در انتخابات و بخصوص موسوی چی ها راه انداخته اند مخالفم. بحثم ابدا در باره شرکت کردن یا نکردن در انتخابات نیست و همانطور که در مطلب پیشین نوشتم برای تصمیم کسانی که به منظور کمتر کتک خوردن و کمتر اهانت دیدن و شنیدن قصد شرکت دارند، احترام قائلم. اما این باعث نمی شود که به نحوه سازماندهی افکار عمومی در این باره انتقاد نکنم.

در همه کشورهای دموکرات دنیا از روزی که دموکراسی پدید آمد یک اصل کلی وجود دارد و آن اینکه قرار است دولتها پاسخگوی مردم باشند و مردم همواره طلبکار. چندی پیش با دوستی آلمانی در باب شرایط سیاسی-اقتصادی کشورش گفتگو می کردم. پرسیدم آیا مردم آلمان از خانم آنگلا مرکل راضی هستند؟ پاسخ داد که اساسا مردم آلمان هیچ گاه از کسی راضی نیستند و طرف هرچقدر هم که خوب عمل کند تازه وظیفه اش را انجام داده و باید بیش از این تلاش کند. درست می گفت و فلسفه دموکراسی هم همین است. حالا این را مقایسه کنید با کشورهای شبه دموکرات یا آنها که ادای دموکراسی را درمی آورند( بعضی البته اسمش را می گذارند مرحله گذار به دموکراسی و من البته نمی دانم که برچه اساس اینقدر مطمئن هستند که در فاز گذار هستند و به بیراهه نمی روند). در این گونه کشورها که تصادفا تخصص عجیبی در به گند کشیدن مفاهیم ارزشمندی مثل آزادی و حق انتخاب و ... دارند، همچنان مردم خود را نوکران ارباب می بینند. حالا اگر ارباب جدیدی آمد و کمتر از قبلی تسمه از گرده شان کشید آیا نباید سپاسگزار باشند؟ و اگر آدم بی چشم و رویی پیدا شد که اینهمه دلرحمی ارباب جدید را نادیده گرفت و تشویق به رهایی از یوغ ارباب کرد، رعایا نباید جمع شوند و دهانش را خرد کنند؟
در بررسی روند تحولات اجتماعی ایران و بخصوص گفتگوهای اخیر پیرامون اتنخابات پیش رو آنچه این حقیر می بینم طرح و جا انداختن گفتمان بدهکارانه از طرف بی انصاف های دوم خردادی و مخصوصا موسوی چی هاست. این افراد با ناجوانمردی خاصی سعی در جا انداختن این استدلال نادرست دارند که همین که آقای موسوی به صحنه آمده و می خواهد شما را از دست احمدی نژاد خلاص کند باید تشکر کنید و حتما هم به او رای بدهید. حالا اینکه ایشان یک برنامه اقتصادی شبه سوسیالیستی ارائه داده که چندان فرقی با احمدی نژاد ندارد، اینکه این آقای سبز به قول خودش اصلاح طلب اصول گرا (همان شتر-گاو-پلنگ خودمان) افرادی مثل پورمحمدی را در حلقه طرفداران خود دارد، اینکه ایشان همین که خر خودش از پل گذشت به رد صلاحیت دیگرانی چون اعلمی و شعله سعدی اعتراض نمی کند، اینکه ایشان با هرگونه تغییر در قانون اساسی مخالف است و .... اصلا مهم نیست. این رای دهنده های حرفه ای که رای دادن برایشان مطلبی استراتژیک و در راستای احقاق حقوق از دست رفته ملت نیست بلکه حکم شام و ناهار را دارد که حتما باید صرف شود، گفتمان "مطالبه محور" را که توسط برخی مطرح شده بود به گفتمان "بدهی محور" تبدیل کرده اند و از سانسور و تخطئه هر گونه نظر مخالفی فروگذار نمی کنند.

فرض کنیم که ما واقعا در حال گذار به دموکراسی هستیم ؛ مگر نه اینکه نامزدهای انتخابات می بایست در جهت توجه هر چه بیشتر به خواست مردم گام بردارند و به مردم قول صادقانه برای دفاع از حقوقشان و دستیابی به خواستهاشان را بدهند؟ پس این چه استدلالی است که بر سر مردم منت می گذارد به این عنوان که همین که این آقا قدم رنجه فرموده تا شما را از دست آن جانور نجات دهد باید به دیده منت گذار بوده و خاک پای طرف را توتیای دیده کنید؟

دوست عزیزی که رای دادن را چیزی شبیه صبحانه خوردن می دانی! مطمئن باش که این دوره هم خواهد گذشت و یکی از این آقایان فرمان را به دست خواهد گرفت. اما آن چیزی که شما برای جامعه ما به یادگار می گذاری که اثرش تا سالیان سال برجای خواهد بود، چیزی نیست جز عادت به بدهکاری. شما با گفتمان بدهی محورت مردم را از مسیری که شاید به دموکراسی برسد خارج کرده و به بیراهه می کشانی. امیدوارم که کاندیدای مورد حمایت شما برنده شود. اما از همان فردای پیروزی با همین استدلال بیمار دهان هر منتقد را خرد خواهی کرد. از فردای پیروزی هر کس انتقادی کند خواهی گفت که این هرچه باشد از آن قبلی بهتر است. هر کس به سیاستهای دولت ایراد بگیرد خواهی گفت که حقت همان احمدی نژاد بود.

در میزگرد بی بی سی آن نویسنده تواب معروف گفت که ما به دنبال بهتر شدن اوضاع نیستیم بلکه می خواهیم جلوی خرابکاریهای بیشتر را بگیریم. آیا این به نظر شما همان بدهی محوری نیست؟ فردا اگر آقای موسوی به قدرت رسید و در جایی خرابکاری کرد و اعتراض کسانی را برانگیخت، آیا همین تواب نخواهد گفت که همین که او به اندازه نفر قبلی گندکاری نمی کند باید از او متشکر باشیم؟ آیا مثل قدیمی "به مرگ می گیرد که به تب راضی شوی" را شنیده ای؟

من اصلا نمی گویم که باید در انتخابات شرکت کرد یا نکرد. حرف من این است که ما به هیچ کس بدهکار نیستیم. حق دارند کسانی که فراتر از نوک بینیشان را نمی بینند و دنیایشان در شکم و زیرشکمشان خلاصه می شود، برای رسیدن به وضعیتی اندک بهترک تلاش کنند. اما ما هم این حق را داریم که نگذاریم صورت اصلی مساله که همان جدال با استبداد است از اذهان مردم کم حافظه مان پاک شود.

برچسب‌ها:

پوپولیست بودن هم عرضه می خواهد
بگذارید برای مدتی بحث دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن انتخابات در ایران و اینکه آیا در آن تقلب گسترده صورت می گیرد یا نه را کنار بگذاریم. بنابراین فرض اولیه ما این است که انتخابات در ایران آزاد و دموکراتیک است و نتیجه هم چیزی جز خواست مردم و آرائی که به صندوق می ریزند نیست. با این فرض اولا افرادی نظیر اکبر اعلمی و قاسم شعله سعدی باید حذف می شدند چون حقشان بوده و صلاحیت رئیس جمهور شدن را دارا نبودند و ثانیا از میان چهار کاندیدای موجود آن کسی پیروز می شود که مردم به او رای دهند. یک پیش فرض دیگر هم مهم است و آن این که عجالتا قبول کنیم که در جمهوری اسلامی رئیس جمهور قدرتی دارد که می تواند در حل مشکلات اساسی مردم به صورت ریشه ای تاثیر گذار باشد. فرض آخر هم اینکه نامزد احراز پست ریاست جمهوری به برنامه هایی که اعلام می کند پایبند است و اگر چنانچه نبود، سازوکارهای اجتماعی و سیاسی وجود دارد که در چهارچوب قانون او را مواخذه کرده و از او جواب بخواهد یا نهایتا برکنارش کند.

با این پیش فرضها بیایید نگاهی به رقابت این چهار نامزد بیاندازیم. من سعی کرده ام همه برنامه های اعلام شده از سوی کاندیداها و خیلی از اهداف اعلام نشده اما پنداشته شده از سوی هوادارانشان را دنبال کنم. با توجه به پیش فرضهایی که مطرح کردم ، طبیعتا روی سخنم با کسانی است که معتقد به شرکت در انتخابات و تغییر شرایط موجود با سرنگون کردن احمدی نژاد و تیمش از کرسی ریاست جمهوری هستند. این را هم ناگفته نگذارم که هرچه کلاهم را قاضی می کنم ، نمی توانم حال آنانی را که از سر درماندگی و استیصال به دامن این سه نفر آویخته اند از نظر دور بدارم. به هر روی، نه از نگاه روشنفکری که حرکات اجتماعی جامعه را در بستر تحولات و پیشامدهای تاریخی مورد بررسی قرار می دهد، بلکه از نگاه عوام کسی که با ترکه نازک آدم را کتک می زند سگش شرف دارد به آنکه با چوب کلفت استخوانهای آدم را خرد می کند. ما نمی توانیم از کسانی که روزشان را زیر کتک به شب می رسانند انتظار داشته باشیم که با دیدی کلان نگر و از موضع بالا به صحنه نگاه کنند. بنابراین، آنها این حق را دارند که از باتوم گزمه خشن به شلاق مفتش دلرحم پناه بیاورند. البته این درباب عوام است و تکلیف روشنفکرانی که نعل وارونه می زنند و صورت مساله را پاک می کنند کاملا سواست.

بگذریم، آنها که به هر دلیل قصد شرکت در انتخابات را دارند و حق شرکت هم دارند با چهار گزینه روبرو هستند. نطقهای تلویزیونی این چهار تن برایم جالب بود. آن یکی از مالیات سیگار می گفت و دیگری از بیمه تحصیلی. گو اینکه مشکلات بزرگ زندگی مردم در گرو این چیزهاست. هرگز صحبتی از تغییری عمده در سیاست ها نبود مگر خردک برنامه های اقتصادی که گمان نمی کنم راه به جایی ببرد. اما از همه مهمتر محمود احمدی نژاد بود که حق پوپولیستی را ادا کرد. به نظر می رسد آدمهای هوشمندی نطقش را نوشته باشند. اگر دقت کرده باشید ده ها بار ، شاید بتوان گفت یک جمله در میان ، از عبارت " ملت ایران" استفاده کرد و سعی کرد با آماری گرچه مخدوش و نادرست غرور ملی بینندگانش را تحریک کند. در واقع محور سخنانش را با زیرکی مساله ملی قرار داد. این در حالی است که پوپولیست دیگر یعنی میرحسین موسوی در نطقش به سیگار، امام راحل و پرتقال چسبید و فضای صحبتش یادآور دهه تلخ و سیاه 60 بود. این نشان می دهد که در میان اینهمه هوادار و سینه زن یک عاقل پیدا نمی شود که به ایشان یادآوری کند که اصلا در باغ نیست. تا اینجای کار نطق شیخ اصلاحات به نوعی جامع و قابل قبول بوده اما اینگونه که پیش می رود، همه این حریفان در مقابل احمدی نژاد ضربه فنی می شوند. دلم برای تمام آن فرهنگیان و هنرمندانی که با درماندگی دل به آرزوی نسیمی خوش کرده اند می سوزد. اما به نظر نمی رسد فرصتی تاریخی را که آن سید خندان از مردم ستاند و به باد داد دیگر برگشتنی باشد آنهم با وعده شکر و پرتقال و سیگار ارزان.

حالا هرچقدر هم احساساتی شوید، هر چقدر که بالا و پایین بپرید و تبلیغات کنید، به نظر شما از میان همین چهارتا یاردانقلی آن کسی که بازی پوپولیستیش را بهتر بلد است شانس برد بیشتری ندارد؟ باور کنید پوپولیستی هم عرضه می خواهد.