برای او که چشمهایش خورشید را شرمنده کرد
امروز داستان تو آغاز شد
داستان عاشقانه تو
و "ندا"یی که خواب کفتارها را آشفته کرد
تو و فریاد چشهایت
که خورشید را هم شرمنده کردند
و بغض گلوگیر سرزمینی را
با خونواژه ای
بر بستری از عادت و تحمل ترکاندند
تو نیستی که ببینی
باد باز هم خواهد وزید
باران باز هم خواهد بارید
و شب ها و روزها از پی هم خواهند آمد
اما
رودخانه ها با آستین هایی پر از سنگ می روند
وقتی فرقش بالأخره توی چشم بعضیها رفت
تمام این هزینه ها را دادیم تا به نقطه ای برسیم که سالهاست خردمندان مملکتمان فریاد می زنند و به خرج کسی نمی رود. از عده ای سفیه سیاسی که الفبای این کار را هم نمی دانند بگیرید تا لمپن های قلم بمزد بی سوادی مثل ابراهیم نبوی و مسعود بهنود شبانه روز کوشیدند تا نعل وارونه بزنند و حرکت ترقی خواهانه مردم را از مسیرش منحرف کنند.

تا دیروز این آقایان معتقد بودند که انتخابات تنها راه حرکت به سوی دموکراسی است و با پرگویی و سفسطه نه تنها زیر بار استدلالهای منطقی نمی رفتند بلکه آزادیخواهان را به سخره می گرفتند که اینها نمی فهمند و به قول نبوی فرق رأی دادن و ندادن توی چشمشان نمی رود. حالا می خواهم بدانم که آیا فرق یک سیستم توتالیتر با یک سیستم دموکراتیک که در آن از طریق صندوق رأی کارها به سامان می رسد توی چشم ابراهیم خان رفت یا نه؟

مردم ایران باید سالهای پر هزینه ای را سپری می کردند و به یک نمایش شعبده بازی دل خوش می کردند تا بعد از اینهمه دور باطل برسند به نقطه اول. همان نقطه ای که سالهاست دانایان فریاد می زنند و روسپیان سیاسی خاک در چشم حقیقت می پاشند. بیایید نوشته های امروز این دو بی آبرو را به عنوان مشتی از خروار با نوشته های چند روز قبلشان مقایسه کنید. این یکی می گوید که باید گریست و آن دیگری مثل جندۀ کتک خورده گوشه ای نشسته و ناسزا می گوید و نفرین می کند. البته جای آقایان گرم و نرم است. یکی در بروکسل و یکی در لندن از تابستان دلچسب اروپا لذت می برند. آنها که زیر باتوم و چماق و ساطور سرداران اسلام استخوانهایشان خرد می شود و تنشان چاک چاک کسانی هستند که از سر جوانی و خامی سالیانی دل به عکس ماری که این ناجوانمردان می کشیدند خوش کرده بودند. حالا رسیده اند به جایی که چند دهه پیش هم می توانستند رسیده باشند. حالا تازه بعد از کلی گیج و واگیج خوردن می فهمند که انتخابات در چنین سیستمی بی معناست. اما روسپیان سیاسی گویی فراموش کرده اند که تا دیروز تنها راه را تن دادن به یک بازی پوچ و یک سناریوی از پیش نوشته شده می دانستند و در صفوف آزادیخواهان آگاهانه شکاف می انداختند. اما امروز انگار نه انگار.

امروز زمان خوبی است که جوانان ایران بازیگران این صحنه را ارزیابی کنند و بدانند که مقوله آزادی بسیار گسترده تر از این حرفهاست و گوش سپردن به بعضی جلنبرهای پر نویس مهمل نویس و شانتاژ کردن و چشم بر واقعیات بستن کمکی به پیشبرد دموکراسی در کشورمان نمی کند. و این واقعیت تلخ که حتی شما حق انتخاب بین بد و بدتر را هم ندارید و بدترین را برایتان از پیش برگزیده اند.

برچسب‌ها:

اذان خون


آنان که ترانۀ جنون گفتند
بنگر که جواب خلق چون گفتند

در محضر آفتاب عالمگیر
بر منبر شب اذان خون گفتند