برف
برف نو، برف نو ، سلام ، سلام !
بنشین ، خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی – ای امید سپید! –
همه آلودگی است این ایام
راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
اشک واری ست می کشد لب خند
ننگ واری ست می تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار
نقش هم رنگ می زند رسام
مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام !
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام !
تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام ...
خام سوزیم ، الغرض، بدرود!
تو فرود آی ، برف تازه ، سلام !
الف- بامداد ( از دفتر باغ آینه )
* کلیپ زیبای این شعر را با صدای شاعر در اینجا ببینید.