یک لقمه نان و لجن
"از آفریقا تا مسکو" ، روایت ابطحی از حاشیۀ سفرهایش با خاتمی را می خواندم . گفته بود از همۀ غذاها خوشش می آید و دوست دارد امتحان کند غیر از غذاهای ژاپنی چون بو و مزۀ لجن می دهند.

ایشان ذکر نکرده بود که قبلا کجا و کی طعم لجن را چشیده بوده که به محض برخورد با غذای ژاپنی این تشخیص مهم را داده است. اما غیر مستقیم چند جا از همنشینیها و همسفرگیهایش با خاتمی و حجاریان گفته است. گمان کنم که این سه با هم این طعم را چشیده باشند.

به هر حال چون می دانم که ابطحی جنبۀ شوخی های تند را دارد و از طرفی زیاد هم ازش بدم نمی آید ، یک مثنوی کوتاه ساختم ، فی البداهه. این اولین باری است که شعر را مستقیما روی کامپیوتر می گویم و تایپ می کنم. احتمالا اصطلاحش به جای " از دل به کاغذ" می شود : " از ذهن به لپ تاپ". حوصلۀ ویرایش کردن و اضافه و کم کردنش را هم ندارم ؛ همینطور داغ داغ تقدیم به عاشقان اصلاحات!


ابطحی گفت که :" تلخ است لجن
زین سبب دوست نمی دارم من

مزه اش چون شکرین حلوا نیست
بر سرش بین همه دعوا نیست

ترش و شیرین نبود همچو انار
دهنم آب نیافتد بسیار

نه بود مزۀ آن مثل هلو
نه گس اندازۀ یک خرمالو

چسبناک است و لزج مقداری
بهتر از گه بود اما ، آری

آنچنان است که با خوردن آن
سخت چسبد به زبانت دندان

خوردنش سخت بود با قاشق
لیک با نان بکنندش قاتق

چون عسل نرم، ولی شیرین نیست
باب طبع من مسکین این نیست

گرچه سخت است خوراکش چو ژله
نکنم هرگز از آن هیچ گله

نبود تلخی آن زحمت من
هست این حق ولینعمت من

نکنم دست درازی بر خوان
نشکنم حرمت آن شیخ کلان

خاتمی گر چه ز غیرت عاری است
حرمتش نزد کسان بسیاری است

گر چه در کوزۀ او آب نبود
کاغذ رأی که کمیاب نبود

گر چه در سفرۀ او نان کم بود
نبد از آدم نادان کمبود

الغرض خاتمی و حضرت من
بنشستیم سر دیس لجن

گرچه آراء بود بی مصرف
گشت این بار به نیکی مصرف

کاغذش گشت بدیلی از نان
لقمه کردیم لجن را با آن

ما نمایندۀ اصلاحاتیم
گرچه بی تربیتیم و لاتیم

از تو خواهیم که اصلاح شوی
اندکی همقدم راه شوی

طفل دل را بسپاری به منش
لقمه ای تا بگذارم دهنش

گوش هرگز نسپاری به شعار
خاصه فحاشی کابوس نگار

او کمی بی ادب و هرزه دراست
گفته هایش همه بهرت خطر است

هرچه گوییم همان کن بی شک
ور نه سهم تو بود فحش و کتک

ما نمایندۀ اصلاحاتیم
مطمئن باش که ما باهاتیم

ما نمایندۀ بی چیزانیم
فیلسوفان کش تنبانیم

عشقمان خوردن حلوای وطن
رزقمان لقمه ای از نان و لجن"

کابوس نگار اقلیمی – لندن
1 Comments:
Blogger Unknown said...
واقعا اگر بدیهه هم باشد و با کلی اشکال هم همراه می بود, ولی واقعا طعم اشعار زیبای ایرج میرزا رو می داد

دوست من به مثنوی گفتنت ادامه بده و نگذار کسی تو را دلسرد کند