مشروطۀ ما صد ساله شد. نمی دانم این جمله باید فرح بخش باشد یا غم انگیز. چه سعادتی که در آن زمان دوربین عکاسی و کلا صنعت عکسبرداری وارد ایران شده بود (از عهد ناصری) تا دست کم این تعداد اندک تصویر از آن مردم برای ما بماند. تصاویر مردمی تراخمی و بی سواد در منتهای فقر که از کفش و قبا و کلاه پاره شان پیداست اما آزاد و سربلند.
امروز از آن نسل هیچ کس زنده نیست. آنها دست آورد مشروطه را دو دستی تقدیم آیندگان کردند که ما باشیم و خود همگی در زیر خروارها خاک آن سرزمین خفته اند.
باید به درستی نگاه کرد. از زمانی که نه دانشگاهی در آن مملکت بود، نه بیمارستانی و نه حتی آب لوله کشی و تصفیه شده ، تا امروز که من از این سوی دنیا در وبلاگم مطلب می نویسم و شما در جای جای گوناگون می خوانیدش، چه بر ما رفته است و بر سر انقلاب عظیم مشروطه در این گذار صد ساله.
چیز کمی نبوده و نیست ؛ امروز که به عقب نگاه می کنیم ، زمانی که در کشورهای جهان سوم کوچکترین اثری از ترقی فکری دیده نمی شود ، در کشوری که خود غرق نکبت عقب افتادگی فرهنگی و دین زدگی است ، کشوری که هزاران سال با سیستم دیکتاتوری مطلقه اداره شده و به روایتی خود آموزگار و ترویج دهندۀ آن در جهان بوده ، موج آزادیخواهی و خارج کردن قدرت از دست پادشاه که به منزلۀ پدر معنوی ملت بوده ، اتفاقی است نه چندان خرد که دست کم انگاشته شود.
دربررسی حس باطنی ملت نسبت به شاه این بس که سفرنامۀ ناصرالدین شاه را مطالعه کنیم و ببینیم که چگونه مردم برای عرض ارادت خود را جلوی کالسکه اش می انداختند و می دانیم که اینها مردم عادی بوده اند ، نه به این کار امر شده بودند و نه پولی در میان بود. در واقع حس شاه دوستی یکی از سجایای انکار ناپذیر محسوب می شد و البته مردمی که نوع دیگری از حکومت را نمی شناختند به آن دل بسته بودند. تصویر دیگر عکسهای بجا مانده از مراسم تشییع جنازۀ ناصرالدین شاه قاجار است و کرور کرور مردمی که چون یتیم شدگان برای الدنگی مثل او خاک ندامت به سر می ریزند.
و تا بدانیم که مردمی که دست به چنان کار نستوهی زدند در چه درجه از نکبت و عقب افتادگی غوطه می خوردند و ما(اکثریت) امروز با اینهمه ترقی علمی از درک و فهم آنچه آنها در آن زمان دریافته بودند ، که همانا مفهوم پر شکوه و خالص آزادی باشد ، عاجزیم ، نمونه ای از وضع زندگانی عمومی مردم آن روزگار را به نقل از کتاب تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم ، نوشتۀ مرحوم جعفر شهری در ذیل می آورم:
"[ در آن وقت سالک در ایران بخصوص تهران غوغا می کرد که تماما به علت بی بهداشتی بود.]
... از دیگر دلایل ظهور سالک ، آبهای جویهای فوق الذکر بود با نجاسات و کثافات کوچه خیابانها ، با اجساد سگ و گربه و موش و غیره که همراه خاکروبه های خانه ها در آنها داخل می گردید و در همین حال دست و رو شستن و آب تنی و بازی کودکان در آنها و احیانا با برداشتن خراش و جراحت در هنگام بازی که برای کودکان اجتناب ناپذیر می آمد و عواملی که آب تهران را سالک زا معرفی کرده بود ....
[...] در جویهایی محل شستن انواع البسه از فرش و تشک و لحاف و کهنه بچه و هر چه بدتر از آن تا کهنۀ بی نمازی و قاب دستمال و کنار همان شستشوی ظروف غذا و اسباب چای و امثال آن ، آبی که با همین کیفیت و آلودگی خانه ها را مشروب ساخته ، حوض و آب انبارها با آن پر شده ، مورد استفاده قرار می گرفت. ص114"
و در جهلشان از همان منبع ذکر می کنم که :
" در مرگ و میر بچه های اول که پدر و مادرهایشان بی تابی می کردند، می گفتند بچۀ اول مال کلاغ است یعنی باید بمیرد ودر دیگر بچه ها هم تعدادی رنج و بیماری بود که بچه حتما باید بگیرد و تا به آنها مبتلا نشود بزرگ نمی شود مانند سرخک و آبله و آبله مرغان و خروسک و مخملک و سیاه سرفه و امراض دیگری هم مانند کوری و کری و کچلی و فلج و امثال آن که آنها را هم خدا می خواست و کچلی که عیبی نداشت ، همه کچل بودند! و در بقیه هم که نمی شد با تقدیر به جدال برخاست و بیماریهای دیگرشان هم که حکیم و دوا لازم نداشت و خودشان باید جوری در خانه مداوا بکنند ، مانند تب نوبه را که ببرند پیش تب بر و یا پیش فلان سید صاحب نفس که چند ترکه یا سیلی اش بزند و به او تشر بزند که دیگر حق ندارد تب کند ... ص479"
آری ، اینچنین مردمی با این درجه از فلاکت و عقب ماندگی ، یک چیز را فهمیدند و آن معنای آزادی بود و کردند آنچه کردند. گیرم که همه شان نمی دانستند که دقیقا دنبال چه می گردند اما راهبران فکریشان و آنها که کبریت این احتراق میمون را کشیدند، امثال آخوندوف ، میرزا آقا خان کرمانی ، ملکم خان ، تقی زاده ، دهخدا و ... ، خوب می دانستند چه می خواهند.این رامقایسه بفرمایید با روشنفکران امروز جامعۀ ایرانی چه در داخل و چه در خارج.
شعارهای صدرمشروطه عدالتخانه و حاکمیت قانون بود، نه حرفی از گرسنگی به میان آوردند و نه عقاید مذهبی دست و پا گیرشان شد. ملک الشعرای بهار می گوید :
یا مرگ یا تجدد و اصلاح
راهی جز این دو پیش وطن نیست
تا آنجا که در تبریز بر اثر محاصرۀ عین الدوله از فرط گرسنگی علف می خورند اما از خواست آزادی دست نمی کشند و در تهران شیخ نوری ، نمایندۀ بزرگ ارتجاع را به دار می کشند در حالی که پسرش به تماشا ایستاده و کف می زند.
در ذهنشان یک وطن وجود داشت که باید آباد و آزادش می کردند، گرچه حتی مفهوم وطن را به درستی نمی دانستند .( رجوع شود به مقدمۀ کتاب مشروطۀ ایرانی نوشتۀ دکتر آجودانی)
نوزایی ناسیونالیسم ایرانی را که البته هیچ ربطی به شوونیسم ندارد و دیری بود به دست فراموشی سپرده شده بود، من از دستاوردهای مشروطه می دانم که به کوتاه زمانی در اشعار آزادگانی چون عارف و عشقی تبلور می یابد.
و ازفرآورده های آن دموکراسی ناسیونالیستی ایرانی بود که مثلا در مجلس پنجم، ماه های ایرانی را جایگزین ماههای عربی کردند و تقویم ایرانی بعنوان یک نماد هویت مجزا و مشخص دوباره احیا گردید.
تا آنجا که در تاریخ مشهود است، این جنبش فرخنده ترک و کرد و لر و عرب و گیلک و تهرانی نمی شناخته ، چه تهران به همت بختیاری و ترک و شمالی و ارمنی فتح می شود و نامهای سردار اسعد و محمد ولی خان تنکابنی و یفرم خان ارمنی و ستارخان و باقرخان در کنار هم قرار می گیرد ، در جنبش آزادی بخش یک وطن مشترک.
وطنی که اگر دردی داشته باشد ، درد همۀ این اقوام است و اگر سروری باشد، همگان را شاید.
گمان میکنم که در ذهن ستارخان، وطن یک مفهوم داشت و آن ایران بود و بس که از هیچ چیز در راه آزادیش دریغ نمی کرد؛ و بیایید تا امروز که با گسترش شگفتی آور تکنولوژی و ارتقاء سطح دانش و فرهنگ عمومی، روشنفکر ما می شود آقای دکتر براهنی که بعد از یک عمر نان زبان پارسی را خوردن، در کافه ای در تورتنو می نشیند و آذربایجان ، خاک ستارخان و باقرخان و تقی زاده و ...، را از ایران جدا می داند و مفهوم چرند پان-فارسیسم را به میان می اندازد. کاراکترهای تاریخی را نمی توان از جایشان حرکت داد ولی گمان می کنم اگر ستارخان را به بازۀ زمانی حال بیاوریم، با قنداق تفنگش خدمت شایانی به فک و دهان براهنی بکند.
این را برای آن دسته از جوانانی که از بام تا شام مشغول از بر کردن نام و شمارۀ بازیکنان فلان تیم اسپانیایی و یا دربند اندازه گیری قطر رینگ مدل جدید پورشه و یا دلمشغول بحث و جدل داغ دربارۀ رنگ تاپ جدید بریتنی اسپیرز هستند نمی گویم. این را برای کسانی می گویم که همچون خودم به مرض اندیشیدن دچار هستند.
ما باید به عکس شیخ نوری بر فراز دار خیره شویم و برای خود تکرار کنیم که این عکس مربوط به جسد ابوالارتجاعی است که حالا پس از گذشت صد سال نام منحوسش برخیابانها و بزرگراههای این سرزمین خودنمایی می کند و شما در حالی که سیگاری گیرانده اید و به آهنگ هتل کالیفرنیا گوش می دهید، با خونسردی از آن بزرگراه عبور می کنید بی آنکه بدانید که " سایۀ عظیم کرکسی گشوده بال، بر سراسر میدان گذشته است و تقدیر از ما گدازی خون آلوده در خاک کرده است " .
ما میراث داران نالایقی برای مشروطه بوده ایم و عجبا که حتی سنگینی تابوتش را بر دوشمان حس نمی کنیم.
کابوس نگار اقلیمی – لندن
ra be man beguyid...sattar khan nist vali navadeganash zendeand va ejaze nakhahand dad name aan marde sharif bazicheye vatan forushan gardad.
ba ehteram
moghaddam (natijeye sattar khan sardare melli)
Bad az sarfe ghaza wa sir shoddane shekame afrade fogholzekr be anha goft : Hall bar sare kooy wa bazar berawid wa Faryad konid :
Ta digge polo barre mashroote nemikhahim .....................
Hall maim wa hassrate haman roozha wa inke hanooz rahe derazi dar pish ast ta be anche haddafe tamamiye Iranian bayad bashad berressim ....Azadi.........
long live Iran
انقلابي مثل مشروطه با تمام شرايط، كميت و كيفيتش، انقلابي بود كه تحولخواهي ايرانيها و فرار اونها از شرايط موجود رو نشون ميداد. اما همهي راهها هم به انقلاب ختم نميشه. لزوما نبايد يك تحول گسترده انجام داد ولي درجا هم نبايد زد. خوشحال شدم از يافتن بلاگت كه در بلاگچين لينك شده بود و مفتخر خواهم شد اگر افتخار تبادل لينك را به رفيق جديدت بدهي. صفاي تو
برای پربیننده شدن سایت خود به کاهدون مراجعه کنید
سایت کاهدون شما را به همکاری دعوت می کند
با توجه به نیاز تبلیغ رایگان برای سایت ها و وبلاگ ها سایت کاهدون از کلیه علاقه مندان به فعالیت در زمینه جمع آوری لینک های مفید خبری دعوت می کند با ثبت نام در سایت کاهدون لینک های سایت یا وبلاگ خود را در این سایت قرار دهند.
سایت کاهدون همانند سایت های صبحانه و قطار فعالیت می کند ولی مقررات فعالیت در آن به گونه ای است که در صد کمی از لینک ها حذف خواهند شد.
دوستان دقت فرمايند كه بعلت وجود محدوديتهايی برای سايتهای اينچنينی نکات زير الزاما بايد رعايت گردد:
▪ سايت کاهدون در ایران مدیریت میشود و تابع قوانین کشور ایران است. محدوده حرکت سایت، در راستای عقل و اخلاق و قوانین کشور جمهوری اسلامی ایران است. ارسال لینکهای خلاف قانون و با مذامین توهین، تهمت و ناسزا به مقامات ایران و ادیان و ... ممنوع است.
▪ هر نوع تبليغ يا تعريف و لینک دادن های مکرر به سایتهای خود یا دیگران ممنوع می باشد. در صورت مشاهده، اينگونه مطالب حذف خواهند شد.
▪ برای جلوگيری از ارسال مطالب تکراری با مرور مطالب چند روز اخير در سايت، مطمئن شويد که فرد ديگری قبل از شما آن لينک را مطرح نکرده باشد.
▪ لینک باید تنها به یک مطلب مشخص از یک سايت باشد، نه به آدرس کلی آن سايت.
▪ لینک دادن به وبلاگها مجاز میباشد.
▪ اگر درباره موضوعی چند لينک داريد یا اينکه قصد تکميل مطلب خود را داريد، سعی کنيد لينکهای ديگر را در قسمت نظرات مربوط به همان مطلب وارد کنید.
▪ استفاده از اين سايت براي لينک دادن به سايت هاي چت، پورنوگرافي يا سكسي ممنوع است.
▪ از لينک دادن به سايتهای فيلتر شده بپرهيزيد.
▪ لینک دادن به انجمنها و فروم ها مجاز نمی باشد.
▪ به فایلهای اجرایی (exe.) لینک ندهید.
▪ هنگام لینک دادن مستقیم به فایلهای PDF یا MOVIE و يا اخبار با محتوای انگليسی حتما این نکته را در پرانتزی در آخر تیتر ذکر کنید.
▪ از لينک دادن مکرر به چند مطلب از يک سايت بپرهيزيد.
▪ از ارسال لينکهای Network Marketing و يا مباحثي شامل پولدار شدن و مانند آن خودداري كنيد.
نظرات و مطالب خود را با مدير سايت در ميان بگذاريد.
مدیریت سایت کاهدون
Emami458@yahoo.com
http://kahdon.com
يادتان نرود آذربايجاني ها هميشه ثابت كرده اند كه در دفاع از كيان ايران حاضر به از خود گذشتگي هستند. حال چه شده است كه آنان خود را ملزم مي دانند تا در جمعيتهاي چند ده هزار نفري و حتي در شهر هاي بزرگ (مثل تبريز)در جمعيتي بالاي 100 هزار نفر به خيابانها بيايند و حقوق فراموش شده خود را يادآوري كنن؟
ایشان به عنوان یک استاد دانشگاه به یک سری سایت بی ارزش در اینترنت استناد میکنند و کل تحقیقات دانشگاههای معتبر را هم بی ارزش میدانند ! اگر روشنفکر ما این است وای به حال عوام !
در ضمن برای اینکه شائبه ای پیش نیاید از قبل بگویم که خود من هم آذری هستم ....
جا دارد یک خاطره از دکترنقل کنم ایشان یک بار در مدرسه مشغول نوشتن به زبان مادری خودروی کاغذی میشوند و معلم از این کار دکتر عصبانی شده از ایشان میخواهد تمام دواتی که روی کاغذ مصرف کرده اند لیس بزند. در مصاحبه حرفی زده اند که من رو تحت تاثیر قرار داد شما رو نمیدونم.میگن من زبان مادریم رو قورت دادم.
و معلم هایی که به فرمایش شوونیزم امروزه بدتراز معلم رضا براهنی کارشان به صندوق جریمه و کتک کاری هم ارتقا یافته.
باعث تعجب نیست که طیف فکری که زبان رسمی را به عنوان زبان ملی قالب میکنند و در این بین از بزرگترین توهین ها هم ابایی ندارند از کار براهنی آشفته شوند.