ابراهیم شیپورچی ملقب به نبوی
مقالۀ هفتۀ پیش دکتر اسماعیل نوری علا فوق العاده بود. جمله ای را از ابراهیم نبوی دستمایه قرار داده بود تا عقدۀ دل وا گشاید.
ابراهیم در مقاله ای پس از اعدام صدام مدعی شده بود که صدام آخرین بازماندۀ دیکتاتورهای خاورمیانه بوده. در حقیقت تلاش کرده بود بدین وسیله الباقی دیکتاتورها را از اتهام دیکتاتور بودن مبرا کند. اجرش با همان حضرات دیکتاتور!
در پاسخ مقالۀ استدلالی و منطقی دکتر نوری علا نیز چند خطی هزل پرتاب کرده بود که علنا نشان می داد چه مایه چنته اش خالی است و مانند هر انسان بی منطق مهمل پرانی ، در تنگنای قافیه خود را به کوچه علی چپ می زند.
یک نفر این میان پیدا نشد به او بگوید که آدم ناحسابی ! دوری و نزدیکی به ایران معیار سنجش صحت و سقم یک تحلیل سیاسی نیست . اگر هم باشد این را باید به تو گفت که علیرغم سالها زندگی کردن در ایران هنوز نمی دانی آنجا چه خبر است. حضرت آقا ! تو تنهایی که در ایران زندگی نمی کردی، قریب هفتاد میلیون آدم ریز و درشت آنجا زندگی می کنند آنوقت تو می خواهی در روز روشن ... .
نه! تو صدام را آخرین دیکتاتور نمی دانی. این حرف را از سر آگاهی و با تعمد می زنی. این سخنی است از سر وقاحت و بی چشم و رویی.

ابراهیم! تو می خواهی بگویی که هنوز فرق میان دیکتاتوری و دموکراسی را نمی فهمی؟ تو تصور می کنی که مثلا الدنگی مثل بشار اسد مظهر دموکراسی است؟ تو فکر می کنی که در یک کشور دموکرات نویسندگان و فرهیختگانش را سوار اتوبوس می کنند که نه حتی یکی یکی ، بلکه همه را یکجا هلاک کنند؟
تو خیال می کنی در یک کشور دموکرات ادیبی سالخورده را با شیاف پتاسیم می کشند؟ یا شاید گمان می کنی که زندانی کردن آدمی به جرم بالا بردن پیراهن خونین دوستش از مصادیق دموکراسی است.
تو می پنداری که در یک کشور دموکراتیک کاندیداهای انتخابات را دستچین می کنند؟
خیلی پرتی ابراهیم !
به نظر تو ، ارتباط بین دموکراسی و بستن شانزده روزنامه در یک روز چیست؟ از دید تو آیا می توان دیکتاتور نبود و سایتهای اینترنتی (از جمله سایت خود تو) را فیلتر کرد و چهار تا وبلاگ نویس یک لا قبا را به چهارمیخ کشید؟
تو گمان می کنی از فرط آزادی و دموکراسی است که کثیری از قشر متوسط و بالای جامعه (از لحاظ فرهنگی) از کشور متواری شده اند؟

ابراهیم ! بی مرام گستاخ !
تو اینها را می دانی. من تردید ندارم که می دانی چرا که خیلیهایش مواد خام طنزهای بی مایه ات هستند. تو خودت اساسا انکار حرفی هستی که می زنی از آنجا که به خودت هم اجازه نمی دهند پرت و پلاهای روزانه ات را در ایران به چاپ بسپاری. این چگونه دموکراسی است؟

من البته با پاره ای از حرفهایت موافقم. مثلا آنجا از فرق میان صدام و خاتمی سخن رانده بودی. بله ! صدام با خاتمی فرقها دارد. از جمله آنکه بچه یتیم کوچه های تکریت ، صدام یزید کافرعفلقی خونخوار، آنقدر شرف و مردانگی در وجودش یافت می شد که خود را آنگونه بنمایاند که هست. تو کجا سراغ داری که صدام وعده و وعید داده باشد، بیست میلیون رأی از مردم گرفته باشد و در جواب دهان گشادش را باز کرده باشد و به جای وفا به عهد، لبخند تحویل مردم داده باشد؟
این تنها یک نمونه از تفاوتهای ارباب تو ، خائن الدوله خاتمی، با صدام ملعون معدوم است.

ابراهیم ! مرد بی خرد!
می خواهم از تو بپرسم که مردم ایران چه بدهی به تو و همپالگیهایت دارند که از هر فرصتی برای نیش و کنایه زدن به آنها سود می جویی؟
اگر مردم رأی ندادند و احمدی نژاد سرکار آمد، این نتیجه به باد دادن امیدها و آرزوها ، به سخره گرفتن رأیشان و لبخند تحویلشان دادن است. به قول استاد بابک احمدی ، دولت احمدی نژاد زاییدۀ دولت خاتمی است.
تو اگر حتی به قدر جوی با مفهوم غیرت و شرافت آشنا بودی ، نیش قلمت را متوجه آن سید خندان می کردی که بهترین فرصت تاریخی را به لجن کشید. از در بزرگ تاریخ وارد شد و از چاهک مستراحش خارج. مراسم شانزدهم آذر سال اول ریاست جمهوریش را با سال آخر که در دانشگاه هو اش کردند، مقایسه کن.
اما تو و قلم بمزدان همذاتت ، نظیر مسعود بهنود، نعل وارونه می زنید. به مردم متلک پرانی می کنید. شما طلبکارانه و با وقاحتی که خاص شماست انتظار داشتید که مردم به جای هشت سال ، تا هشتاد و شاید هم هشتصد سال پیاپی وقاحت پیشگان مشارکتی و عوام فریبان دوم خردادی را بر سریر قدرت نگاه دارند.

نه ابراهیم ! ابراهیم کوته فکر! تاریخ از این فرصتهای طلایی مجدد به کسی نمی دهد. سیاست تیله بازی نیست که اگر باختی دوباره بازی را از نو شروع کنی بدون اینکه چیزی را از دست داده باشی.

اما مشکل تو ندانستن نیست. ما به دزدان با چراغ هم عادت کرده ایم. مشکل تو آن است که آنقدر به خود غره شده ای که خودت را برفراز ابرها می بینی. تو یک طنزنویس درجه سه هستی (با ارفاق) که تنها با کنایه آمیز کردن اخباری که از رسانه ها جمع آوری می کنی ، سعی در بوجود آوردن طنز داری. یک زمانی نوشته هایت جذاب بود. نه اینکه چیز خارق العاده ای باشد ، بلکه چون همسو با مردم گام می زدی کلامت به دل می نشست. اما از وقتی که خودت را لجن مال انتخابات کردی ، خنده دارترین جمله ات هم کمینه لبخندی به لب نمی نشاند.
تو طنز نویسی را با هرزه درایی و پتیارگی اشتباه گرفته ای.

اساسا تو معنای کلمۀ "فرق" را هم نمی دانی. مثلا فرق خود تو با مردک کم دانش نادانی چون داریوش سجادی چیست؟ جز این است که هردو ماتحت یک لندهور را آب می کشید؟ گیرم که تو با شلنگ و او با آفتابه.
فرق دو تا دیکتاتور هم می تواند در شیوۀ عملکردشان باشد نه قیافه شان. آیا درک این موضوع برای تو اینقدر دشوار است؟
به عنوان مثال فرق تو با سردبیر کیهان چیست؟ هر دو سعی می کنید که تنور انتخابات را داغ کنید که دیگری بیاید نانش را بچسباند و برود.

ابراهیم خوش خیال!
آن رژیم شیپورچی هایی بهتر از تو ، آدم شیرین عقل ، برای معرکه گردانی انتخاباتش دارد ، تو چرا زور زیادی می زنی و پستان به تنور می چسبانی؟
تو حداکثر می توانی جلوی صندوقهای رأی از خودت شیرین کاری در بیاوری که حوصلۀ رأی دهندگان سر نرود.
تو را چه شده که خود را وزنه ای در سیاست حساب می کنی و بر این گمانی که مردم به حرف تو برای اثبات مشروعیت نظام به جهانیان ، پای صندوق می روند؟

ابراهیم ! ابراهیم خود بزرگ بین !
باور کن گاهی بهتر است آدم سکوت کند. چرا فکر می کنی که حتما باید بر سر هر موضوع سیاسی موضع گیری کنی؟ تو لیدر حزبی یا مفسر سیاسی؟
اینقدر به خودت زحمت نده. به جای این کار برو بنشین مشق طنز نویسی کن.

ابراهیم بی کار!
تو خیال کرده ای که اگر مثلا نویسندۀ بزرگی مثل دکتر جواد مجابی آثار متعدد از خود بر جای می گذارد، تو هم می توانی کیلو کیلو مطلب بیرون بدهی؟ البته که می توانی ولی نوشته های تولید انبوه تو روز به روز بی مایه تر و ملال آورتر می شوند. تو از یک طنز نویس میان مایه به یک صفحه سیاه کن تبدیل شده ای.
به جای خروار خروار نوشتۀ بی حاصل که بعد هم آنها را جمع کرده ، کتاب می کنی و با استفاده از پروسۀ حقیر کتاب سازی به جای کتاب نویسی ، به تعداد آثار کم عمقت می افزایی ، بنشین و چند دقیقه تأمل کن.
برنامه های استندآپ کمدی تو گرته برداری بسیار ضعیفی از کارهای هادی خرسندی است. تو چیزی از آن خودت نداری. اینقدر باد نکن!

ابراهیم ! بی شرم نا درویش!
جملۀ کثیف تو که صدام را آخرین دیکتاتور خوانده بود ، توهین سنگینی بود به تمام آنهایی که در این گسترۀ خاورمیانه به جرم ابراز عقیده زیر شکنجه رفتند یا جان باختند.
تو چطور به خودت اجازه می دهی که خون زهرا کاظمی را لگدمال کنی؟
ابراهیم! متأسفانه نه صدام آخرین دیکتاتور بود و نه تو آخرین ابلهی هستی که چنین می پنداری.
من اگرجای تو بودم جلوی آینه می ایستادم ، در چشمهای خودم زل می زدم و دو تا تف غلیظ به صورت خودم پرتاب می کردم.

این یک پیشنهاد است ؛ تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

کابوس نگار اقلیمی