پوپولیست بودن هم عرضه می خواهد
بگذارید برای مدتی بحث دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن انتخابات در ایران و اینکه آیا در آن تقلب گسترده صورت می گیرد یا نه را کنار بگذاریم. بنابراین فرض اولیه ما این است که انتخابات در ایران آزاد و دموکراتیک است و نتیجه هم چیزی جز خواست مردم و آرائی که به صندوق می ریزند نیست. با این فرض اولا افرادی نظیر اکبر اعلمی و قاسم شعله سعدی باید حذف می شدند چون حقشان بوده و صلاحیت رئیس جمهور شدن را دارا نبودند و ثانیا از میان چهار کاندیدای موجود آن کسی پیروز می شود که مردم به او رای دهند. یک پیش فرض دیگر هم مهم است و آن این که عجالتا قبول کنیم که در جمهوری اسلامی رئیس جمهور قدرتی دارد که می تواند در حل مشکلات اساسی مردم به صورت ریشه ای تاثیر گذار باشد. فرض آخر هم اینکه نامزد احراز پست ریاست جمهوری به برنامه هایی که اعلام می کند پایبند است و اگر چنانچه نبود، سازوکارهای اجتماعی و سیاسی وجود دارد که در چهارچوب قانون او را مواخذه کرده و از او جواب بخواهد یا نهایتا برکنارش کند.

با این پیش فرضها بیایید نگاهی به رقابت این چهار نامزد بیاندازیم. من سعی کرده ام همه برنامه های اعلام شده از سوی کاندیداها و خیلی از اهداف اعلام نشده اما پنداشته شده از سوی هوادارانشان را دنبال کنم. با توجه به پیش فرضهایی که مطرح کردم ، طبیعتا روی سخنم با کسانی است که معتقد به شرکت در انتخابات و تغییر شرایط موجود با سرنگون کردن احمدی نژاد و تیمش از کرسی ریاست جمهوری هستند. این را هم ناگفته نگذارم که هرچه کلاهم را قاضی می کنم ، نمی توانم حال آنانی را که از سر درماندگی و استیصال به دامن این سه نفر آویخته اند از نظر دور بدارم. به هر روی، نه از نگاه روشنفکری که حرکات اجتماعی جامعه را در بستر تحولات و پیشامدهای تاریخی مورد بررسی قرار می دهد، بلکه از نگاه عوام کسی که با ترکه نازک آدم را کتک می زند سگش شرف دارد به آنکه با چوب کلفت استخوانهای آدم را خرد می کند. ما نمی توانیم از کسانی که روزشان را زیر کتک به شب می رسانند انتظار داشته باشیم که با دیدی کلان نگر و از موضع بالا به صحنه نگاه کنند. بنابراین، آنها این حق را دارند که از باتوم گزمه خشن به شلاق مفتش دلرحم پناه بیاورند. البته این درباب عوام است و تکلیف روشنفکرانی که نعل وارونه می زنند و صورت مساله را پاک می کنند کاملا سواست.

بگذریم، آنها که به هر دلیل قصد شرکت در انتخابات را دارند و حق شرکت هم دارند با چهار گزینه روبرو هستند. نطقهای تلویزیونی این چهار تن برایم جالب بود. آن یکی از مالیات سیگار می گفت و دیگری از بیمه تحصیلی. گو اینکه مشکلات بزرگ زندگی مردم در گرو این چیزهاست. هرگز صحبتی از تغییری عمده در سیاست ها نبود مگر خردک برنامه های اقتصادی که گمان نمی کنم راه به جایی ببرد. اما از همه مهمتر محمود احمدی نژاد بود که حق پوپولیستی را ادا کرد. به نظر می رسد آدمهای هوشمندی نطقش را نوشته باشند. اگر دقت کرده باشید ده ها بار ، شاید بتوان گفت یک جمله در میان ، از عبارت " ملت ایران" استفاده کرد و سعی کرد با آماری گرچه مخدوش و نادرست غرور ملی بینندگانش را تحریک کند. در واقع محور سخنانش را با زیرکی مساله ملی قرار داد. این در حالی است که پوپولیست دیگر یعنی میرحسین موسوی در نطقش به سیگار، امام راحل و پرتقال چسبید و فضای صحبتش یادآور دهه تلخ و سیاه 60 بود. این نشان می دهد که در میان اینهمه هوادار و سینه زن یک عاقل پیدا نمی شود که به ایشان یادآوری کند که اصلا در باغ نیست. تا اینجای کار نطق شیخ اصلاحات به نوعی جامع و قابل قبول بوده اما اینگونه که پیش می رود، همه این حریفان در مقابل احمدی نژاد ضربه فنی می شوند. دلم برای تمام آن فرهنگیان و هنرمندانی که با درماندگی دل به آرزوی نسیمی خوش کرده اند می سوزد. اما به نظر نمی رسد فرصتی تاریخی را که آن سید خندان از مردم ستاند و به باد داد دیگر برگشتنی باشد آنهم با وعده شکر و پرتقال و سیگار ارزان.

حالا هرچقدر هم احساساتی شوید، هر چقدر که بالا و پایین بپرید و تبلیغات کنید، به نظر شما از میان همین چهارتا یاردانقلی آن کسی که بازی پوپولیستیش را بهتر بلد است شانس برد بیشتری ندارد؟ باور کنید پوپولیستی هم عرضه می خواهد.
1 Comments:
Anonymous ح.ش said...
اين ماجراي احمدي‌نژاد ربطي به «موسوي» ندارد. شما فرموديد «یادآور دهه تلخ و سیاه 60». سوال: آيا در آن‌روزها كه به‌زعم شما «سياه» بودند، شيخ اصلاحات در امور اجرايي كشور نقشي نداشتند؟
باور كنيد كه معنا و كاربرد «پوپوليسم» را نمي‌دانيد!
نكته: مخاطب موسوي،مردم عام بود و باقي‌ماجرا...