ما نیز مردمی هستیم
وقتی عنوان کتاب مصاحبه آقای چهلتن را با محمود دولت آبادی، نویسندۀ صاحب نام به یاد می آورم ، یک سوال بی پاسخِ مانده در ذهنم عذابم می دهد. " ما نیز مردمی هستیم " و این جمله از آن جمله هاست که می توان گونه گون تعبیرش کرد. اگر نخواهیم این مفهوم را به کل آدمیان تعمیم بدهیم، چنانچه از متن برمیآید ، این جمله می تواند از جانب یک ایرانی امروزین زده شده باشد با تمام پیشینۀ فرهنگی و هنری و علمی و باورهایش.
اما من این را اینگونه نمی خوانم و خوانش من از این جمله این است که "ما چگونه مردمی هستیم؟ "
اساسا خود این مطلب که ادیبی می گوید " ما نیز مردمی هستیم " نشان می دهد که بسیاری بر این باورند که ما جزو مردم به حساب نمی آییم و ما در پی آنیم که معکوسش را به او ثابت کرده و دست کم جایی را برای خود در تعریف مردم – بخوانید انسان- باز کنیم. این را واژه " نیز" برای ما آشکار می کند.
از سوی دیگر از آن جا که مخاطب جمله معین نیست ، می توان این گونه برداشت کرد که ما خود نیز باور نداریم که جزئی از مردم هستیم و به عبارت دیگر واژۀ "مردم" را در برگیرندۀ خود نمی دانیم یا آنکه در آن شک داریم.
برداشت اول از دایرۀ بحث بیرون است . بگذارید فعلا از خیال متقاعد کردن خارجیان و اینکه ما را مشمول تعریف "مردم" می دانند یا خیر بگذریم. اساسا اگر ما خود در این باب به نتیجه ای نرسیده ایم ، چه می توان انتظار داشت از اغیار.
من بر آنم که این جمله را نباید با لحنی عادی خواند و سپس لیستی از خصوصیات ما ایرانیان را فراهم کرد آن گونه که مرحوم جمالزاده کرد. لحن خوانش این جمله لحنی تلخ است آمیخته با شگفتی هولناکی که در چهرۀ خواننده پدیدار می شود. " ما چگونه مردمی هستیم!!!!!!!!!!!!!؟"
این بدان مفهوم نیست که ما اصل مشمولیت نام مردم را بر خود پذیرفته ایم ، بلکه نشان می دهد که چه مایه در آن تردید داریم.
باری ، اگر اخبار را دنبال کنید و واکنشها را هم زیر نظر بگیرید ، ناخودآگاه این سوال بر لبانتان جاری می شود.
من چند پاره از این تصاویر را کنار هم می چینم. تصدیق خواهید کرد که ارتباط میان اجزای این پازل کشف ناشدنی است.

- خبر هجوم بی ترحم نیروهای انتظامی به برادران و خواهران افغان برای بیرون راندنشان از کشور با سکوت و شاید اغلب تحسین ایرانیان مواجه می شود. افغانهایی که همزبان و هم ریشۀ مایند، افغانهایی که در سالهای آوارگی و بد بختی ، تن به طاقت فرسا ترین و دشوارترین کارها دادند و دستمزدی کمتر از کارگر تن پرور ایرانی که حاضر به انجام آن کار هم نبود، دریافت کردند. ما ، ایرانیها در عوض، واژۀ شریف "افغانی" را به فحش تبدیل کردیم و در کوچه خیابان به یکدیگر نثار نمودیم. ما ، ایرانیهایی که خود از آواره ترین و بی پناه ترین ملت های جهانیم. در هر کشوری انبوهیمان به دریوزگی در پی گرفتن اقامت و ماندگار شدنیم ؛ حتی گاهی تحت شرایطی دردناک و اسفبار نظیر آنچه در کمپهای پناهندگان در کشورهایی چون استرالیا و بعضی کشورهای اروپایی برقرار است. پشت درِ هر سفارتخانه ای برای اخذ ویزا با گردن کج صف کشیده ایم. در ژاپن نام ایرانی معادل دزد و چاقوکش است و در غرب دست و پا می زنیم که اثبات کنیم ما تروریست نیستیم. اما از آن طرف گردنمان برای افغانها کلفت است و اخراجشان را با سکوتی همراه نیشخند بدرقه می کنیم.

- فیلم کوتاهی از دستگیری دخترکی به جرم بدحجابی روی اینترنت منتشر می شود. دختر به شدت تقلا می کند که خود را از چنگ ماموران برهانید و با جیغ های دلخراش عابرین را دور خود جمع می کند. سه چهار گردن کلفت زبان نفهم که از شنیدن صدای جیغ دختر دچار نشئه شده اند و تجاوزهای دوران کودکیشان جلوی چشمشان آمده، با ضرب و زور دخترک را سوار ماشین می کنند. مردمان گرداگرد صحنه به تماشا ایستاده اند و احتمالا ته دلشان از خوشی غنج می زند که اگر نمی زد ، دست کم رو بر می گرداندند و اینگونه با چشمهای گرسنه ، دست و پا زدن شکار را در چنگ چند کفتار پلشت به تماشا نمی ایستادند.

- تصاویری توسط خبرگزاریها منتشر می شود از طرح مبارزه با بدحجابی. در بعضیشان میشود دید سرباز آشخوری را که سه – چهار روز پیش در روستایشان هنگامی که در طویله ماچه خری را به کار کشیده بود به جرم فرار از پادگان دستگیر شده و بعد از بازداشت و توبیخ ، فرد شایسته ای برای مبارزه با بدحجابی شناخته شده و باتوم کش به جان زن و دختر مردم افتاده. می شود تصور کرد حس تحقیر و خرد شدن دختری را که در مسیر دانشگاه توسط او بازداشت می شود و در معیت عفریته های چادری که مستقیما از جهنم دانلود شده اند، فحش خوران راهی بازداشتگاه می شود و در کسوت یک فاحشه توسط بازجویان و زندانبانان که دست کمی از آشخور فوق الذکر ندارند، مورد استقبال واقع می شود. از آن طرف عوامل جبهۀ مشارکت که مدعی آزاداندیشی و دموکرات منشی و مردمداری هستند از آنجا که ظاهرا دسترسی به رسانه های جمعی ندارند ، پاک از دار دنیا غافل بوده ، هیچ واکنشی نشان نمی دهند و در رأس آنها آقای خاتمی – که ظاهرا صابون بازگشت به قدرت را به دلش مالیده- با جمعیت خاطر راهی فرنگستان می شود به عزم دیدار جناب پاپ و اثبات صلح و صفا و انساندوستی و مردمسالاری در عالم اسلام.

- سد منحوس سیوند آبگیری می شود تا میراث باستانی چند هزار ساله و تاریخچه هویت ملتی کهن را به آب بشوید و از میان ببرد. تمامی واکنش این ملت چند هزار ساله ، تظاهرات عده انگشت شماری است در مقابل سازمان میراث فرهنگی (نابودسازی میراث فرهنگی) و چند مقالۀ پراکنده . آقای بیطرف، وزیر اسبق دولت خاتمی، که اتفاقا بر خلاف اسمش طرفدار تجاوز به آثار ملی است و پروژه سد در زمان او کلید زده شد، با سینۀ ستبر به خبرگزاریها اعلام می کند که خوب کردم که این کار را کردم. [...]م را هم نمی توانید بخورید. از آنسو ملت باستانی شش هزار ساله آمادۀ انتخابات بعدی و بازگرداندن قدرت به دار و دستۀ خاتمی و راحت شدن از شر دولت فعلی می شوند.

- خبر فیلم جدید محسن مخملباف به سرعت مورد توجه قرار می گیرد. مخملباف از یک فیلمساز دو آتشه مذهبی به فیلمسازی بدل می شود که برای اولین بار در سینمای پس از انقلاب زن برهنه را در فیلمش به تصویر می کشد. لونا شادزی ، مجری صدای آمریکا، هنرپیشۀ نقش اول این فیلم است. موتورهای جستجوگر اینترنتی بی امان مشغول جستجوی عکسهای لخت لونا شاد می شوند. محبوبیت تن برهنه لونا شاد از همۀ پورن استارها در نزد ایرانیها یک شبه بیشتر می شود. از آن سو ، صدا و سیما طی یک نظرخواهی اعلام می کند که اکثریت قریب به اتفاق جامعه از وضعیت کنونی حجاب ناراضی و خواستار برخورد قاطع با آن هستند.

حال اگر بازگردیم به سوال نخست، واقعا ً ما چگونه مردمی هستیم؟ آیا اصلا جوابی برای این سوال وجود دارد ویا ارتباط بین پاره های این پازل همچنان چون رازی سر به مهر باقی است؟ اگر پاسخی هم گیر نیامد می توان دست کم برای سامان دادن ذهن درمانده به دامن ایهام همان جملۀ آقای دولت آبادی آویخت که : " ما نیز مردمی هستیم ... "
کابوس نگار اقلیمی

برچسب‌ها:

7 Comments:
Anonymous ناشناس said...
حقيقت اينست كه ما پس از غلبه اسلام بر ايران ديگر كسى نيستيم. آنچه پس از ورود اسلام به ايران اتفاق افتاد تحقير ما تا حدى بود كه اقتدار صاحب جهان بودن و عمل بر اساس اراده از ما گرفته شد. ما ديگر "مدعى" نيستيم "پيرويم" اسلام به ما ايده "به لطف "ايده" زنده بودن و نه خالق "ايده" بودن راتحميل كرد براي همين هرچه فكر در تاريخ اين مملكت پس از سانحه اسلام صورت گرفته تكرار مكررات است و تهيجات بي مزه عرفانى قومى شكست خورده و مضمحل. در اين بحران بازگشت همان "تحقيرها" ما يا قادريم تعريف تازه اى از خودمان پيدا كنيم يا مثل بسيارى اقوام ديگر اين جهان مضحمل مي شويم نبايد بيش از اين با خودمان تعارف داشته باشيم

Blogger Unknown said...
زمينه هاي تجزيه يک کشور در اين قرن چنين چيده ميشود . وقتي تو ديگر مردمانت را دوست نداشته باشي وطن چيزي بيش نيست از تلي خاک و سيمهاي خاردار و يک تنگ آزار بزرگ.
ما چه ميدانيم شايد در زمان عهدنامه گلستان و ترکمنچاي و تجزيه بخش شمالي ايران مردم آن روزگار به همين جا که امروز من و تو رسيده ايم رسيده بوده اند. اين را که در تاريخ نمي انگارند !!

Anonymous ناشناس said...
ما نيز مردمي هستيم!!!!
موافقم اين جواب بهترين جوابه.............


شاد باشي تا هميشه

Anonymous ناشناس said...
دوست عزیز من شما را نمی شناسم اما از نوشته های شما بسیار بهره برده ام و حقیقتا در وب کسانی مثل شما بسیار کمیاب هستند. لطفا بیشتر بنویسید.

Anonymous ناشناس said...
why don't u update ur weblog?

Blogger Unknown said...
kheili ghashang bood...

Blogger Unknown said...
dar zemn azatoon vase copy right ejaze mikham ta ghesmati in az matlabo too blogam estafade konam...

merci,
montazere javabam,

Siavash